دیگه حتی امروز اسم منم یادت نیست واست مهم نیست میشن چشام به یادت خیس دیگه انگاری واقعا به حال و روز من حواست نیست , حواست نیست دستم و ول نکن که زمین میخورم تو بری از همه آدما میبرم تو خودت خوب میدونی که آرامشی باید با من بمونی به هر خواهشی انگاری قسمته فاصله از هم و هر جا میری برو ول نکن دستم و نذار باور کنم رفتنت حقمه نذار دور شم از خدا از خودم از همه تو که دل بردی و رفتی ، من که افسرده و خستم من که واسه کنارت بودن ، رو همه چشمایه خیسم و بستم
از یه اسب میپرسن چرا هر کس تورو میبینه سوارت میشه؟ اون اسب جواب نداد. سرشو انداخت پایین و هیچی نگفت. میدونید چرا؟؟؟ چون اسبا نمیتونن حرف بزنن. نه واقعا انتظار داشتین اسبها حرف هم بزنن؟:|